^^^^^*^^^^^ دفترچه خاطراتش رو بهم داد و گفت: واسم چند خط یادگاری بنویس واسش نوشتم: هر ادمی که وارد زندگی تو میشه همراه خودش یه درس میاره... یه درس که تو هیچ کتابی نیست.. یه درس که هیچ معلم و استادی نمی تونه یادت بده.. فرقی نمی کنه اون ادم خوب باشه یا بد... فرقی نمی کنه اون ادم پیر باشه، یا جوون هر ادمی با خودش یه درس به زندگیت اضافه می کنه، که تا حالا نمی دونستی اگه درس رو یاد بگیری برنده ای حتی اگه اون ادم دیگه تو زندگیت نباشه.. اگه درس رو یاد نگیری بازنده ای حتی اگه اون ادم هنوز تو زندگیت باشه چند دقیقه ای به نوشتم خیره شد و هیچ نگفت انگار داشت با خودش مرور می کرد که چه درسهایی از چه ادمهایی یاد گرفته.. درس ادمهای زندگیش رو که مرور کرد ازم پرسید تو از من چی یاد گرفتی؟ من چه درسی رو اوردم تو زندگیت ؟ دستش رو اروم گرفتم و گفتم من با تو فهمیدم که ادمها جای خالی هم رو پر نمی کنند. نه من می تونم جای خالی کسی که نیست رو برای تو پر کنم نه تو می تونی جای خالی کسی که نیست رو برای من پر کنی.. از تو یاد گرفتم کسی که ادم زندگیم باشه دنبال پر کردن جای خالی کسی نیست. چون جای خودش رو تو زندگیم پیدا می کنه.. دستم رو فشار داد و گفت: پیدا کردم
*~*****◄►******~* رفیق، زندگی را بدان گونه که مردمان به تو عرضه می دارند مپذیر پیوسته به خود بقبولان که زندگی، زندگی تو یا دیگران، می تواند زیبا تر از این باشد به هیچ روی آن زندگی دیگر را مپذیر آن زندگی آینده را که شاید تسلی بخشمان باشد و یاریمان دهد تا آسان تر به رنج های این یک گردن نهیم از روزی که رفته رفته دریابی که مسئول بیشتر رنج های زندگی نه خدا بلکه بشر است دیگر بدان ها تن در نخواهی داد ****►◄►◄**** مائده های زندگی اثر آندره ژید
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ همين امروز ، زندگیت رو " زندگی " کن بعدها وقتی موهای جو گندمیات را از پیشانیات کنار میزنی و قرصهای رنگارنگت را به ضرب آب پایین میدهی وقتی با کسی که عادت کردهای به بودنش کنار شومینهی رنگ و رو رفتهی خانه مینشینی و به جای دوستت دارم از پا دردت شکایت میکنی ، وقتی برای بار هزارم سریالی را تماشا میکنی ، وقتی دیگر برایت فرقی نمیکند موهایت سپید باشند یا بلوند نسکافهای باشد یا هر رنگ دیگری وقتی پسر بزرگترت روز مادر برایت صندلی نماز میآورد متوجه خواهی شد که : زندگی آنقدرها ارزش نداشت که برای به دست آوردن کسی که دوستش داشتی نجنگی که برای آرزوهایت تلاش نکنی به زودی وارد روزمرهگيهایت خواهی شد ، به زودی وارد روزی میشوی که آرام و ساکت روی صندلی چوبی قدیمی جهیزیهات رو به روی پنجرهی خانه نشستهای و چای مینوشی و همسرت طبق معمول مشغول غر و لندهایش است به زودی متوجه خواهی شد که چه کلاه بزرگی سرت گذاشت این زندگی که هر روزت را به بهانهی روز بهتر از تو ربود و تو چه ساده لوح بودی که حرفش را باور کردی زندگی تو همین امروز است همین ساعت ، کاری که دوست داری انجام بده ، " دوستت دارم " را به هرکس که لازم است بگو هرازگاهی را با دوستانت بگذران، فارغ از هر فکر بعدترها متوجه خواهی شد ، اما زندگیات را همین امروز زندگی کن
oOoOoOoOoOoO بهت گفته بودم "تنها دلخوشیم تو زندگی تویی" تنها دلخوشیِ یه نفر بودن میدونی یعنی چی؟ یعنی اینکه حال دلش فقط باتو خوبه کیفش فقط با تو کوکه لبش فقط باتو خندونه فکرش فقط با تو آرومه و خیالش فقط باتو تخته بهت گفته بودم "تنها دلخوشیم تو زندگی تویی" که بچسبی به زندگیم و از تنگ دلم تکون نخوری ولی انگار نشنیدی صدامو رفتی پیِ دلخوشی های خودت و به این فکر نکردی که وقتی تنها دلخوشیِ یه آدم رو ازش بگیری دست از زندگی میکشه و دچار یه مرگ تدریجی میشه oOoOoOoOoOoO ریحان دال پی نوشت: ی نصیحت خواهرونه عادما رو هیچ وقته هیچ وقتتتت جزو دلخوشیاتون قرار ندین دیر یا زود از دسشون میدینو زندگیتون بهم میریزه اونا نمیفهمنننننن و میرنو نابودتون میکنن 😊
^^^^^*^^^^^ خب، واقعیت اینه که هیچکس به ما قولی نداده بود که قراره همیشه همه چیز گل و بلبل باشه و روزها یکی از یکی بهتر، خوشمزهتر و خوشرنگتر نه، قرار نبوده اینجوری باشه. هرچی که قد کشیدیم و سالهای بیشتری اومدن و رفتن اینو بیشتر و بهتر فهمیدیم فهمیدیم زندگی توو این دنیا آسون نیست ممکنه حتی اون موقعی که فکرش رو هم نمیکردی سکندری بدی بخوری و با صورت پهن زمین شی و تمام سر و شکلت خونی شه ممکنه از آدمی که حتی فکرش رو هم نمیکردی؛ حرفهایی بشنوی که حتی قدرت اینو نداشته باشی در جوابش چیزی بگی ممکنه خیلی راحت، یه روز برای همیشه دیگه یه نفر رو نداشته باشی. همینطور که سالهای بیشتری میگذره، بیشتر میفهمی که یادگار این دنیا برای آدما زخمه که هرکسی روی روح و تنش تا دلت بخواد زخم تازه و کهنه داره. اما میدونی، اگه کم بیاری خیلی راحت از بین میری. راحتتر از چیزی که فکرشو بکنی دقیقا همون موقعی که سکندری خوردی و با صورت پهن زمین شدی و خون خودت رو دیدی و قلبت فشرده شد و یه بغض گنده گره شد توو گلوت؛ باید پاشی هق هق کنون و لنگ لنگون باز بری، انقدر بری که هق هقهات تبدیل بشه به خندههای احمقانه و بلند، باید با همون صورت خونی بخندی و پررو پررو بری حتی اگه قرار باشه باز سکندری بخوری؛ تا رسیدن دفعهی بعدی باید اون دیوونهای باشی که با درد و صورت خونی و رد اشک، داره میخنده هنوز تا روی دنیا رو کم کنه باید پررو باشی پررو باش ^^^^^*^^^^^ مهسا رضائی
►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄►◄ روزها چقدر سخته که با نگرانی گذشته بگذرونی گذشته ای که تو ساختی گذشت حالا وایستا حال و آینده ات را بساز با حال و آینده زندگی کن نه با گذشته بد یا خوبی که ساختی تو از کجا میدونی که اون گذشته چقدر دیگه تحمل داره میدونی تو از گذشته درس گرفتی که دیگه آینده ات را به بهترین شکل بسازی کار سخت وتکرار است ولی هیجان آور زندگی تو مثل برج هیجانه تو باهنر تکیه که برمیداری کاری نمیکنی که ببازی ولی اگر بدون امید برداری مطمئنا باش که میریزه امیدوارم که همیشه تا موفق ویر بلند باشی این جمله رو تکرار میکنم: به گذشته ات تکیه نکن تو از کجا میدونی که اون چقدر دوم داره سربلند باشید 😃😉
*~*~*~*~*~*~*~* زندگی پیشنهادیه که یکبار بیشتر بهت داده نمیشه درست ازش استفاده کن *~*~*~*~*~*~*~* بی خيال تمام دلواپسی هايمان به موسيقی دلنواز گوش کن فنجانت راسربکش و بگذار آنقدرحالمان خوب باشد که يادمان برود امروز چندشنبه است *0*0*0*0*0*0*0* زندگی کن بخندُ عاشق شو زیرا نفرت، غم و اندوه فقط علف های هرز باغ زندگی تو را آبیاری می کنند @~@~@~@~@~@
^^^^^*^^^^^ چند وقت پیش رفتم کلاس نویسندگی ثبت نام کردم که یاد بگیرم بنویسمت از چند جلسه ی اول هیچی نفهمیدم تا رسیدیم به مبحثِ “شخصیت پردازی” نوشتن شناسنامه شخصیت رو خوب یاد گرفته بودم خودکار رو میگرفتم تو دستم، مینوشتم چشمات رنگ دریان و موهات تو نور فرقی با خود آفتاب ندارن مینوشتم وقتی عصبانی میشی رگ گردنت ورم میکنه و وقتی میخندی میشه تو منحنیِ کنار لبت غرق شد اینارو مینوشتم و قهرمان و ضد قهرمان و بدمن هم حالیم نبود واسه من ایده تو بودی، قهرمان تو بودی، بدمن تو بودی، زندگی تو بودی...دیدم این استادِ هی بهم گیر میده میگه درست بنویس، بیخیال نویسندگی شدم رفتم کلاس طراحی ثبت نام کردم جلسه اول عکستو گذاشتم رو به روم لباتو کشیدم گفتم: بگو دوستم داری، بگو بگو بگو مثل اون موقع هایی که باهام لج میکردی و به حرفم گوش نمیدادی هرکاری کردم نگفتی منم هرچی بوم نقاشی و قلمو تو کلاس بود زدم شکوندم و دیگه نرفتم اونجا رفتم کلاس خیاطی ثبت نام کردم. یه پیرهن چهارخونه دوختم. پهنش کردم کف زمین یکم از عطرت که جا گذاشته بودی رو زدم بهش، بعد خوابیدم روش آستیناشو پیچیدم دورِ گردنم هی مربیه گفت درس امروزمون " آستین لبه پاکتیه " باید آستیناشو پاکتی کنی بهش اهمیت ندادم. خل بود هرچی بهش میگفتم تو آستین لبه پاکتی دوست نداری گوش نمیداد از کلاس بیرونم کرد منم رفتم اسممو نوشتم کلاس موسیقی روز اول هرچی دستمو کشیدم رو سیم های گیتار صدایِ خنده هاتو نداد به استاد بداخلاقه گفتم یه صدای ضبط شده ازت دارم توش میخندی، اگه بدم گوش کنه میتونه بهم بگه با چه نتی میشه صدای خنده هاتو خوب از آب درآورد؟ سرم داد زد گفت به جایِ این مسخره بازی ها تمرینتو انجام بده حالیش نبود من "دو ر می فا" دوست ندارم صدای خنده هات رو دوست دارم منم سیم گیتارشو پاره کردم از آموزشگاهش زدم بیرون. رفتم مطب خانم دکتر مهربونه بهش گفتم ببین خانم دکتر، قربون شکل ماهت بشم نه این کلاس هایی که معرفی کردی به کارم اومد نه این قرص جدیدایی که دادی آرومم کرد میتونی آدرسِ خونه جدیدشو واسم گیر بیاری؟ به خدا کاریش ندارم، فقط میخوام بیاد به این استاد موسیقی بداخلاقه بفهمونه که حق نداره اونجوری سر من داد بزنه بعد اون بره خونه شون پیش دلبر جدیدش منم میرم خونمون همه قرص آبی هامو یه جا میخورم، آروم میخوابم ^^^^^*^^^^^ عطیه احمدی
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم